نقد فیلم های اشخاص پنهان و نمایش ترومن
چند هفته بعد از پایان سال 2016 که مطبوعات آنلاین دنیا دست به انتشار فهرستهایی از موفقترین فیلمهای سال از لحاظ دلارهایی که برای تهیهکنندگانشان تولید کرده بودند زدند، یکی از آنها نه یک فیلم ابرقهرمانی بود، نه انیمیشنی با حیوانات سخنگو و نه دنبالهای از یک مجموعه چند صد میلیون دلاری، بلکه یک کمدی/درام تاریخی جمعوجورِ 25 میلیون دلاری به اسم Hidden Figures «اشخاص پنهان» بود که به داستان واقعی اما ناگفتهی سه ریاضیدان زن سیاهپوست در دوران جنگ سرد و رقابت فضایی امریکا و شوروی در سازمان ناسا میپرداخت که نقش بسیار پررنگی در فرستادن اولین فضانورد این کشور به مدار زمین بازی کرده بودند. بله، اصولا فیلمهایی که مهر «براساس داستان واقعی» بر روی آنها میخورد، خیلی توسط تماشاگران کژوآل سینما مورد توجه قرار میگیرند، چرا که معمولا سیمپیچی روانی همهی ما آدمها طوری است که فکر میکنیم مطمئنا با داستانی که براساس واقعیت باشد بهتر ارتباط برقرار خواهیم کرد. دلیل موفقیت «اشخاص پنهان» اما خیلی بیشتر از حرفهاست. فیلم گرچه با وجود نامزدیهای متعددش در اسکار 2017 از جمله بهترین فیلم دست خالی از مراسم خارج شد، اما «اشخاص پنهان» به قول تحلیلگران برای موفقیت نیازی به مجسمهی طلایی و از اینجور چیزها نداشت. موفقیت فیلم در این است که با کسب 168 میلیون دلار در گیشهی خانگی، نه تنها از مجموع فروش فیلمی مثل «افراد ایکس: آپوکالیپس» عبور کرد، بلکه بیشتر از دیگر نامزدهای اسکار فروخت؛ حتی بیشتر از «لا لا لند» و «مهتاب» که چپ و راست اسکارهای شب مراسم را قاپیدند. «اشخاص پنهان» اما نه به اندازهی «مهتاب» عمیق و غافلگیرکننده است و نه به اندازهی «لا لا لند» زندهکنندهی یک دوران از دست رفته. «اشخاص پنهان» کمدی ساده و سرراست و بیمدعایی است که فاقد هرگونه غافلگیری و شگفتی خاصی است. البته اگر از شگفتی روبهرو شدن با فیلمی که هدفی که در ذهن داشته است را به بهترین شکل ممکن اجرا کرده فاکتور بگیریم.عوامل مختلفی میتوانند انگیزه انتخاب یک فیلم برای تماشا در هریک از ما باشند. مثلا ممکن است برای برخی صرفا دیدن نام یک بازیگر مشهور نقش محرک آنان را در انتخاب فیلم داشته باشد. همچنان که برای برخی دیگر نام کارگردانان یا حتی نویسندگان فیلم چنین نقشی ایفا میکند. اما بسیاری از ما نیز بدون توجه روی هر یک از این عوامل، صرفا با خواندن خلاصه داستان یک فیلم یا شنیدن داستان آن از زبان دیگران به دیدن فیلم ترغیب میشویم. توجه ما به خلاصه داستان یک فیلم میتواند در تصمیمگیری ما برای دیدن فیلم بسیار تاثیرگذار باشد. اما داستان یک فیلم و به عبارت سادهتر که ما در محاوره معمولا آن را به عنوان موضوع فیلم میشناسیم (البته که داستان (Story) و موضوع (Theme) دو مفهوم کاملا جداگانه در بررسی یک فیلم هستند)، چگونه میتواند در ترغیب ما (مخاطب) برای تماشای یک فیلم نقش ایفا کند؟ در واژگان سینمایی به عبارتی به عنوان نکته فروش (Selling Point) برمیخوریم که در واقع یک اصطلاح تجاری است. نکته فروش به معنای جنبهای از یک محصول است که کسی را وادار به خریدن آن محصول کند. همین مفهوم در سینما میتواند نقشی اساسی در جذب مخاطب برای یک فیلم داشته باشد. همه عوامل بالا در خصوص تصمیمگیری ما برای انتخاب تماشای یک فیلم در واقع در محدوده تعریف همین نکته فروش قرار میگیرد. در نمایش ترومن نکته فروش شاید همین داستان غریب آن باشد. در واقع داستان فیلم به گونهای است که با شنیدن آن احساسی مشترک (جهانی) در در شنوندگان ایجاد میکند. جهانیبودن یک داستان در عین وقوع آن در یک محل خاص یا یک فرهنگ خاص نکتهای مهم برای انتخاب موضوع فیلم توسط فیلمساز یا فیلمنامهنویس است. ترس ما از مواجه با دروغین بودن تمام اتفاقات اطراف ما یک احساس مشترک جهانی است که میتواند محرک ما در تصمیمگیری برای تماشای یک فیلم باشد.
این مونولوگ به یادماندنی ترومن (جیم کری) هنگام ترک دنیایی است که در واقع یک نمایش تلویزیونی است. در خلاصه داستان فیلم The Truman Show میخوانیم: «یک کارگزار خدمات بیمه، متوجه میشود که تمام زندگی او یک نمایش تلویزیونی است.» خلاصه داستان فیلم به تنهایی برای ترغیب شما به دیدن فیلم کافی است. تصور این که دنیای پیرامون ما به تمامی یک نمایش ساختگی باشد، در نگاه اول حتما ترسناک و غمانگیز و در ادامه شاید حتی خندهدار باشد. همین تصور ما از چگونگی ادغام ترس و خنده در چنین موقعیت استثنایی است که میتواند منجر به خلق یک کمدی/درام در فیلم نمایش ترومن شود. نمایش ترومن محصول 1998 آمریکا و به کارگردانی پیتر ویر و نویسندگی اندرو نیکول است. فیلم نامزد سه جایزه اسکار در بخشهای بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامه و بهترین بازیگر مکمل مرد و همچنین برنده جایزه بهترین بازیگر مرد و مکمل مرد در جوایز گلدن گلوب بوده است. از جوایز اروپایی فیلم نیز میتوان به جوایز بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامه در جشنواره بفتا اشاره کرد. گرچه اسم فیلمهای پاپکورنی و تجاری بد در رفته است و با اینکه خودِ من سابقهی بلند و بالایی در برخورد منفی با تعدادی زیادی از آنها دارم و همین این بحث را ایجاد کرده که آیا من کلا با فیلمهای بفروش مشکل دارم یا نه، اما حقیقت این است که فیلمهای پاپکورنی یکی از قلبهای تپندهی سینما هستند. سینما در پایهایترین تعریفش، سرگرمی است. همهی فیلمها نباید فلسفهی پیچیدهای داشته باشند و همهی فیلمها نباید به موضوع یگانهای بپردازند. اما یک قانون ناشکستنی وجود دارد و آن هم این است که همهی فیلمها باید وظیفهشان را به درستی انجام بدهند. هدفی که دارند را به درستی اجرا کنند. حالا میخواهد فیلم پاپکورنی باشد یا سینمای هنری فرانسه. بزرگترین مشکل من با فیلمهای پاپکورنی اخیر هم این است که هدفشان را به درستی انجام نمیدهند. سرگرمکننده نیستند. سرگرم کردن مخاطب خود یک هنر است. اما بعضی فیلمها سرگرمی را با سرهمبندی یک سری هزیانهای تصویری و صوتی اشتباه میگیرند.